kurdland روستاى سولاکان دردامنه كوه 2835متري عبدالرزاق باآب وهوايي كوهستاني وطبيعتي زيبا ومردماني ازتبارفرهنگ وادب واكثراتحصيل كرده باحدود120نفردارندگان تحصيلات عالي وحدود13وبلاگ نويس ويك وبسايت رسمي يكي ازنادرترين روستاهاي ادبي وفرهنگي ايران وكردستان ميباشدوحدودات روستاازگنجيه زيويه تانزديكيهاي غاركرفتوكه هردوضلع اين روستاوغارهاي زيرزمينان درامتداداين اضلاع وآثارباقيمانده ازقلعه هاي باستاني ازوجودتمدني عظيم حکايت دارد
پانتهآ هنگامی که به اسارت لشکر کوروش بزرگ در آمد میان افسران و سرداران او هنگامه به پا خاست که این اسیرزن بسیار زیبا ار آنِ چه کسی خواهد شد . سر انجام برای پرهیز از درگیری آن زن زیبارو را از آنِ کوروش دانستند کوروش نخواست بدو نزدیک شود زیرا ترسید که با دیدن زیبایی او فریفته شده و در گناه افتد و به دلیل وارستگی درون هنگامی که پی برد وی شوهر داردحتی هنگامی که توصیف زیبایی زن از حد گذشت و به کوروش پیشنهاد کردند که حداقل فقط یک بار زن را ببیند،کوروش از ترس اینکه مبادابه او دل ببازد، نپذیرفت. و تا زمان رسیدن شوهرش یکی از افسران ارشد خود به نام آراسپ را نگهبان آن زن ساخت . اما آراسپ خود عاشق پانته آ گشت و خواست از او کام بگیرد، بناچار پانته آ از کوروش کمک خواست.. کوروش آراسپ را سرزنش کرد و چون آراسپ مرد نجیبی بود و به شدت شرمنده شد برای جبران خطایش از طرف کوروش به دنبال آبراداتاس رفت تا او را به سوی ایران فرا بخواند. وقتی پانتهآ بزرگ منشی کوروش را دید شرمنده ی رفتار او شد و خود را مدیون خوش رفتاری و پاک نهادی اش دانست . هنگامی که آبرداتاس به ایران آمد و از موضوع با خبر شد،. پانتهآ به شوهرش آبراداتاس داستان را گفت. آبراداتاس نیز خود را مدیون کوروش دانست و به پاس جوانمردیکوروش برخود لازم دید که در لشکر او خدمت کند. می گویند هنگامی که آبراداتاس به سمت میدان جنگ روان بود پانته آ دستان او را گرفت و در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود گفت: «سوگند به عشقی که میان من و توست، کوروش به واسطه جوانمردی که حق ما کرد اکنون حق دارد که ما را حق شناس ببیند. زمانی که اسیر او و از آن او شدم او نخواست که مرا برده خود بداند ونیز نخواست که مرا با شرایط شرم آوری آزاد کند بلکه مرا برای تو که ندیده بود حفظ کرد. مثل اینکه من زن برادر او باشم.» آبراداتاس در جنگ مورد اشاره کشته شد و پانته آ بر سر جنازه ی او رفت و شیون آغاز کرد. کوروش به ندیمه پانته آ سفارش کرد تا مراقب باشند که اوخود را نکشد، اما پانته آ در یک لحظه از غفلت ندیمه اش استفاده کرد و با خنجری که به همراه داشت، سینه ی خود را درید و در کنار جسد همسر به خاک افتاد و ندیمه نیز از ترس کوروش و غفلتی که کرده بود، خود را کشت. هنگامی که خبر به گوش کوروش رسید، بر سر جنازه ها آمد.و فرمان داد تا آرامگاه با شکوهی برای هر دو آنان بسازند که گفته میشود بقایای آن هنوز در عراق بر پا میباشد.
تابلویی که مشاهده می کنید، اثر «وینسنت لوپز» نقاش معروف اسپانیایی (قرن ۱۸) براساس داستان عشق وزیبایی پانته آ وهمسرش ساخته است منبع:تاریخ ایران باستان نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() نويسندگان پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
![]() |
|||
![]() |